نویسنده : حدیث
یکی از مباحثی که همواره برای ارائه و تزریق به جوامع مورد استفاده قرار گرفته ، مفهوم دین و رابطه آن با علم و دانش ( البته در قالب نوین آن ) و تعابیر استفاده شده در خصوص آن است ... شاید در نگاه اول موضوع ساده ای باشد ولی همین موضوع به ظاهر ساده ، دستمایه ایجاد تشکیکهایی شده که امروز در قالب جریانهای فکری مطرح است ... نکته ای که باید مورد توجه قرار گیر این است که این ببینیم تجددخواهان غربگرا از چه دری وارد این بحث شده اند و از چه دری قصد خروج بی دردسر را دارند لزوم توجه و روشنگری در این خصوص ، دستمایه این یادداشت است ...
ارتباط علم و دین از نظر شهید مطهری :
در خصوص دید اسلام به علم و دین ، به همین تفسیر جامع و کوتاه اکتفا می کنم ، چون همین چند خط پاسخی بس عظیم است برای یاوه گوئیهایی که از تجددطلبان غرب زده که در ادامه خواید دید ...
استاد شهید مرتضی مطهری " علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمان ، عشق و امید و گرمی . علم ابزار میدهد و ایمان مقصد ریال علم سرعت میدهد و ایمان جهت ، علم توانستن است و ایمان خوب دانستن . علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد " ( مطهری ، انسان و ایمان صص 29 و 30 )
تفاوت میان تجربه و تعبیر ( دین و معرفت دینی ) :
منظور از تجربه ( دین ) ، ماهیت و حقیقت معانی این است که شخص دین دار با توجه به منبع وحی و کتب مقدس آن را یافته و وجه مشروعیت و حجتمندی آن را از خداوند و اولیای او میداند اما تعبیر ( معرفت دینی ) ، قالبهای مفهومی است که به صورت تفسیرهای شخصی مطرح میشوند و از طریق گزارهها و تعریفهای مفهومی در راستای معارفی مثل تفسیر ، کلام ، الهیات ظاهر میشود .
در این بخش به تفاسیر ناشیانه تجدد خواهان غرب گرا در این زمینه می پردازیم ... نکته ای که باید مورد توجه قرار گیر این است که این ببینیم این آقایان از چه دری وارد این بحث شده اند و از چه دری قصد خروج بی دردسر را دارند :
اسلام و نابرابری ـ سروش :
"... جای انکار نیست که در اسلام نابرابریهایی حقوقی فراوان وجود دارد ، از جمله نابرابری میان حقوق عبد و مولا ، نابرابری حقوق زن و مرد و نابرابری حقوقی مسلمان و غیر مسلمان در جامعه اسلامی . این نابرابریها از مسلمات فقه اسلامی است و فقهای فریقین بر آنها اجماع دارند . .... این نابرابریها جزء عرضیاتند و لذا بنا به تعریف میتوانستند غیر از این باشند ، به طور کلی تمام نظام حقوقی اسلامی جزء عرضیات اسلام است . نباید "مقاصد شارع" را با "راه نیل آن مقاصد" یکی دانست ... " (نقل از مجله کیان ، 48 ، ص6 ـ سروش )
عدالت و اسلام ـ مجتهد شبستری :
" ... عدالت را باید در هر عصری تعریف کرد ، ما تفسیر ثابتی از عدالت ... نداریم ، تعریف عدالت در هر عصری به خود انسانها واگذار میشود . ... وظیفه متفکران ما در حال حاضر شناسایی نابرابریهاست ... به نظر بنده برای رفع نابرابریهای موجود میان زن و مرد باید به جای تکیه بر نظام طبیعی ، تحلیلی از مفهوم عدالت در ارتباط با نظام خانواده بدهیم ... " ( نقل از ماهنامه زنان ، شماره 57، ص22 )
دین و سیاست (از دیدگاه مجید محمدی):
"دین از سیاست نه به طور کلی جداست و نه با آن وحدت تام و تمام دارد . از این رو هر دو عنوان خلط انگیز است چرا که :
ـ اول آنکه دین هیچگاه حتی در رژیمهای عرفی و دنیوی از سیاست جدا نبوده است .
ـ دوم آنکه سیاست به معنی عرصه کسب ، حفظ یا جابجایی قدرت اصولا نمیتواند با دین به عنوان یک پدیده معنوی ـ حتی اگر ابعاد اجتماعی هم داشته باشد ـ وحدت پیدا کند ... همچنین از سطحی از دین به رابطه انسان با امر مقدسی راجع است که به هیچ وجه به دنیای سیاست قابل تحویل و تقلیل نیست . "
ـ سوم آنکه دینداران میتوانند در چارچوب باورهای خود نوعی نظام سیاسی را طراحی کنند ولی این نیز به معنی وحدت دین و سیاست نخواهد بود .
به دلیل خلطهای مذکور ، ما به جای رابطه دین و سیاست از رابطه دین و قدرت سخن میگوییم .
تکلیف و حق از دیدگاه سروش :
"در عالم دینداری و نزد عموم دینداران گویی مسلم گرفته شده است که ما مکلفیم * که دیندار باشیم نه اینکه محقیم (حق معنای اولش اجازه و رخصت است و مانعی در مقابل آنها نیست . حق متعدی هم داریم و آن عبارت است از حقی که من به گردن کسی دارم یا کسی به گردن من دارد که باید ادا شود و معنی سوم استحقاق است . یعنی من مستحق این جفا نبودم ) و این جزو تکلیف ماست و لذا اگر از دینداری بیرون برویم تکلیفی را زیر پا نهاده ایم. "
"اگر بگوییم دینداری حق ماست ما یکی از اصلیترین ارکان جامعه مدنی را مورد تصویب و تایید قرار دادهایم . میدانید اگر کسی گفت که دینداری حق ماست ، به همان اندازه باید بگوید که بیدینی هم حق ماست . یعنی ما حق داریم که از این حقمان استفاده کنیم و حق داریم که استفاده نکنیم" .
"اگر استفاده کردیم کسی به ما پاداش نمیدهد و اگر استفاده نکردیم کسی حق ندارد گریبان ما را بگیرد ... ."
" جامعه مدرن با این اندیشه بنا میشود که دینداری حق آدمیان است . فکر نکنید که جامعه مدرن یک جامعه پیجیدهای است . فکر نکنید جامعه مدرن یا سکولاریسم یعنی ضددینی ، یا تکلیف بر بیدینی ، بلکه معنایش این است که دینداری حق است نه تکلیف ، ... ."
یک معنای تکلیف حرام نکردن حلال هاست . معنای دوم ، ادای دین و پرداخت بدهیهاست و معنی سوم تکلیف در مقابل استحقاق قرار میگیرد عبارت است از لگدمال نکردن استحقاقها و آنها را شناختن و ادا کردن .
این مطالب را عبدالکریم سروش در هفتمین اردوی سالانه دفتر تحکیم وحدت در اصفهان ( مرداد 78 ) تحت عنوان "حقوق بشر ، تکالیف ، تزاحم یا تکلیف" بیان کرده است . و تعاریف نیز از او است.
حالا در این بخش بعد از مشاهده نظر اسلام و نظر غربگراها ، بد نیست نظر اندیشمندان غربی را نیز مشاهده کنیم ... در انتها خودتان قضاوت کنید و ببینید رابطه بین تفاسیر غربی و تفاسیر غربگرایان را ...
قلمرو علم و دین :
ماکس پلانک (ماکس پلانک در سال 1858 . م در کلن به دنیا آمد تمام قوانین فیزیکی را در اسال به رویدادهای جهان حسی مرتبط میداند ، تحقیقات مهمی در فیزیک انجام داده است . در سال 1918 جایزه نوبل گرفت و در سال 1947 در گذشت ) معتقد است علم و دین به دو جنبه کاملا متمایز واقعیت مرتبط میشود . علم سر و کارش با جهان عینی و مادی است و از ما میخواهد تا سخنان دقیقی درباره واقعیت عینی بگوییم و به همبستگیهای آن دست یابیم . اما موضوع دین ، جهان ارزشهاست و با آنچه باید باشد یا آنچه باید کرد سر کار دارد نه با آنچه هست . مشغله ما در علم این است که پی ببریم صادق و کاذب چیست ، اما در دین کار ما کشف خوب و بد و شریف و پست است . علم پایه فن است و دین پایه اخلاق ...
در نظر پلانک ، مذهب ، رشته پیوند انسان با خداست و بر حقوق حرمتآمیز از قدرتی برین قرار دارد که زندگی بشر به فرمان او ، و سرنوشت ما در دست اوست ، دین در وجدان بشر ریشه دارد ... اعمال مذهبی پیروانش را با هم متحد میسازد و نا گزیرشان میکند که درباره ایمان خود همرای شوند ... .
پلانک بعد از توضیحاتی که از فیزیک و قوانین آن و ارتباطات با ایمان دینی ارایه میدهد ، نتیجهگیری میکند که برای مذهب ، خداوند در آغاز هر اندیشهای است و برای دانش در انجام ، به میان میآید . دانش برای شناختن ضروری و مذهب برای عمل کردن لازم است . در هیچ جا میان دانش و مذهب نا سازگاری نمیبینیم ، بلکه در نکات اساسی همگرایی هم مشاهده میکنیم . علم و دین نافی هم نیستند بلکه مکمل هماند ... نهایت نظر ماکس پلانک این است که علم و دین با دو راه به موازات هم به یک هدف میرسند . والزترنس استیس ( فیلسوف انگلیسی 1886 ) نیز قلمرو دین و علم را تفکیک میکند ولی آنها را با هم سازگار میداند و قضایای دینی را توصیههایی برای زندگی و نه توصیف جهان خارج تلقی میکند ، حوزه دین ، حوزه انگیزش و احساسات و حوزه علم را حوزه گزارش و توصیف میداند .
اگزیستانسیالیسم که دو شاخه دینی و الحادی دارد ، شاخه دینیاش ، معرفت علمی را معرفت غیرشخصی و عینی ، اما معرفت دینی را ، معرفتی عمیقا شخصی و ذهنی میداند . ... و مطابق این دیدگاه ایمان موضوع مداقههای عقلانی واقع نمیشود ؛ دین و علم ساکنان دو اشکوب جداگانهاند و هرگز نمیتوان میان آنها ارتباطی قایل شد .